زمین مووی

نوجوانی به نام شو که دچار بیماری قلبی است و قرار است به زودی تحت عمل جراحی قرار بگیرد. شو برای استراحت و تقویت بدنش به خانه ییلاقی خانوادگی شان آورده می شود. او در همان لحظه ی ورود یک ادم کوچولو به نام اریتی را می بیند. اما انسان ها نباید آدم کوچولوها را ببینند.

دکتر هوپ کانرز از شکارچی خود فرار کرد و تصمیم گرفت خانواده اش را به حومه شهر منتقل کند. هنگامی که علائم عجیبی مبنی بر بازگشت استالکر را مشاهده می کند، دوباره ترس و پارانویای هوپ شروع می شود.

زمانی که گروهی از دوستان متوجه می شوند که چگونه با استفاده از یک دست از مومیاییی می توانند روح احظار کنند. از این احظار بسیار هیجان زده شدند تا زمانی که، یکی از آنها زیاده روی می کند و نیروهای ماوراء طبیعی وحشناک آزاد می شود.

لامبرت ها 10 سال پس از آخرین قسمت، زمانی که دالتون کالج را شروع می کند.

جاکوب مک نیلی هجده ساله در کوه های آپالاچی زندگی می کند. جاکوب بعد از اتفاقاتی که می افتد، بین دلجویی کردن از پدرش و ترک کوه ها برای همیشه با دختریی که دوستش دارد، گیر کرده است.

پس از اینکه همسرش مجبور می شود 40 سال از زندگی خود را به عنوان پرداخت بدهی بیمه ای ببخشد، مردی ناامیدانه به دنبال راهی برای پس گرفتن آنها می گردد.

هلن یک سال بعد از طلاقش یک دوره ی بقا در طبیعت ثبت نام می کند. او در این دوره متوجه می شود که برخی مواقع، برای اینکه خود را پیدا کنید باید گم شوید.

گروهی از دوستان قدیمی، برای تفریح و مرور خاطرات به کوهستان می روندو برای چند روز در کلبه ای کوچک ساکن می شوند. گویا همه چیز مانند سابق است و همه خوشحال هستند ولی افکار و ایده های آنها پشت لبخند ها و حرفهایشان پنهان شده ولی حادثه تمام برنامه هایشان را بهم میزند.

در یک روستای دور افتاده مردی در بستر مرگ است. خانواده ی او برای سوگواری دور هم جمع می شوند اما موجودی شیطانی ظاهر می شود و... .

در شهر کوچکی، مردی عاشق زیباترین دختر شهر می شود. او قصد دارد با آن دختر ازدواج کند زیرا بعد از ازدواج با او موقعیت اجتماعیش بالا می رود.