اجر تورنهیل، مدیر تبلیغات در خیابان مدیسون، زمانی که با مردی به نام جورج کاپلان اشتباه گرفته می شود، خود را وارد دنیای جاسوسان می کند. جاسوس خارجی فیلیپ وندام و سرسپردنش لئونارد سعی می کنند او را از بین ببرند اما وقتی تورنهیل سعی می کند قضیه را بفهمد، او را به قتل متهم می کنند…
پروفسوری به نام «ایزاک بورگ» پس از یک عمر فعالیت پزشکی، مفتخر به دریافت دیپلم افتخاری از طرف کلیسای جامع «لوند» میشود. او در مسیر رسیدن به مراسم، یک سفر ذهنی به گذشتهی خود را شروع میکند.
پدر و مادر «آنتوان» کوچکترین توجهی به او نمیکنند و درگیر کارهای روزمرهی خود میباشند. او که هیچگونه رضایتی از محیط خانواده ندارد. او با دوست صمیمیاش یعنی «رنه»، به گشت و گذار میپردازد و رفته رفته لحظات جدیدی را تجربه میکند.
در روز ورود فرمانده جدید منطقه ى اورشلیم، به طور اتفاقى تکه سفالى از پشت بام خانه ى «بنهور» می افتد، اسب فرمانده رم می کند و او را بر زمین می زند. خانواده ى « بن هور » به زندان می افتند و خودش به بردگى فروخته میشود...